شهيدرضا عباسزاده
بسيجي شهيد رضا عباسزاده حسينآبادي فرزند عزيز علي به سال 1345 در شهر فومن متولد شد. رضا درخانوادهاي مذهبي زمزمه عشق را مشق كرد و از همان دوران كودكي، نشان داد كه با ديگر هم سن و سالانش، از نظر اخلاق و هوش متفاوت است.
پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، رضا سيزده سال بيشتر نداشت و در كلاس دوم راهنماييمشغول به تحصيل بود. از هم كلاسيهاي او ميتوان به شهيدان: مهرداد دورانگر، علي گيتينورد وابراهيم حسنزاده اشاره نمود كه اين چهار تن، هم در بازيها و هم در كسب علم و معرفت، سعيميكردند، دوستانه از هم سبقت بگيرند.
رضا تا سال اول نظري را با موفقيت پشت سرگذاشت و پس از آن به عضويت پايگاه بسيج شهيددستغيب فومن درآمد. مدتي را در اين پايگاه گذراند، تا اينكه پس از شروع جنگ تحميلي، عزمرفتن به جبهه را نمود، ولي با داشتن جثهي كوچكش، اجازه رفتن جبهه به او داده نميشد. قدش نسبتاً كوتاه و اندامي لاغر داشت و بطور كلي، كوچكتر از سنش نشان داده ميشد. با اين همه، ازآنجايي كه علاقه غيرقابل وصفي به جبهه رفتن داشت، در يكي از اعزام رزمندگان اين منطقه بهجبهه، لباس رزم بر تن نمود و حتي براي اينكه قدش بلندتر نشان داده شود،مقداري شن داخل پوتينش ريخت تا قدش بلندتر نشان داده شود.
پس از رفتن رضا به جبهه، خانوادهاش نگران شده و از فرزندشان بيخبر بودند، تا اينكه شهيددورانگر آنان را از رفتن رضا به جبهه آگاه نمود. شهيد عباسزاده در سالهاي آغازين جنگ، چهارمرتبه به جبهه اعزام شده بود و در آخرين اعزامش كه در تاريخ 25/4/62 از واحد بسيج سپاه فومنصورت گرفت، خانوادهاش به بدرقهاش رفته بودند، او از همگي خداحافظي كرد و داخل سيل عظيمرزمندگان شد. مدت زيادي از رفتنش نگذشته بود كه در نهم مرداد 1362، در جبهه مهران درعمليات والفجر 3 بر اثر اصابت گلوله به سر، به كاروان عظيم شهيدان پيوست و جاودانه شد. مزار این شهید در گلزار فومن قرار دارد.
شهيد رضا عباسزاده، آنقدر صميمي و مهربان و دوست داشتني بود كه با يك برخورد، عشق و محبت او در دل مينشست. برق نگاه چشمهاي مهربانش، انسان را مجذوب ميكرد. بسيار خوشاخلاق بود و به همه افراد احترام ميگذاشت. رابطهاي صميمي با مادر داشت. به روزههايمستحبي، بسيار اهميت ميداد و اغلب دوشنبهها و پنجشنبهها روزه ميگرفت. هميشه نماز را در اولوقت ميخواند و مقيد به نماز جماعت بود. توكل عجيبي داشت و بسيار بيريا بود. خود را سربازجان بركف امام ميدانست و گوش به فرمان ايشان بود. در همه حال از معبود خويش، شهادت در راهش را طلب مينمود. يادش گرامي و راهش پررهرو باد.
اين شهيد عزيز در وصيتنامهاش مينويسد: «...و پيامي دارم به آن انسانهايي كه در طول عمر، دست خود را به گناهآلوده كردهاند. اين قدر در خواب فرو نرويد. خويشتن را خودسازي كنيد، تا خداوند از گناهان شما در گذرد...».