شهيد حاج‌ قاسم‌ حسينيان‌

 
هنرمند شهيد حاج‌ قاسم‌ حسينيان‌ فومني‌ مقدم‌ فرزند شادروان‌ محمدحسين‌ و نجمه‌پور صفار فومني ‌به‌ سال‌ 1340 در شهر فومن‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. دوران‌ خردسالي‌ او كه‌ تمام‌ شد، وارد مدرسه‌گرديد و پس‌ از گذراندن دوره تحصيلات‌، موفق‌ به‌ أخذ ديپلم‌ فني‌‌ گرديد.
 
 
 
از آنجايي‌ كه‌ در رشته‌ي‌ فني‌ تحصيل‌ كرده‌ بود، مدتي‌ را به‌ تعميرات‌ راديو و ضبط‌ گذراند و علاوه‌ بر آن‌، علاقه‌ي‌ فراواني‌ به‌ هنر تئاتر داشت‌ و عاشقانه‌ در وادي‌ هنر تئاتر گام‌ نهاده‌ بود. وي‌ با بازي‌ در نمايش‌ «آب‌»، به‌ طور جدي‌ وارد عرصه‌ي‌ بازيگري‌ شد و سپس‌ در نمايش‌هاي‌ «حديث‌عشق‌»، «سورپريز»، «سند»، «كاپيتالاسيون‌» و «سراب‌» به‌ ايفاي‌ نقش‌ پرداخت‌ و نشان‌ داد كه‌ داراي‌استعداد و پشتكار فراوان‌ است‌. او از بازيگران‌ تواناي‌ گروه‌ تئاتر «ابوذر» فومن‌ بود و خيلي‌ زود موردتوجه‌ اقشار مختلف‌، بويژه‌ هنرمندان‌ شهرستان‌ فومن‌ قرار گرفت‌.
 
شهيد حسينيان‌ گرچه‌ در صحنه‌ي‌ تئاتر موفق‌ بود، اما هيچ‌ وقت‌ از حضور در جبهه‌هاي‌ نور عليه ‌ظلمت‌ غافل‌ نماند. از واحد بسيج‌ سپاه‌ فومن‌ بود كه‌ عازم‌ جبهه‌هاي‌ جنگ‌ شد و سرانجام‌ در بيست‌ وچهارم‌ خرداد 1367 در منطقه‌ي‌ عملياتي‌ شلمچه‌ (واقع‌ در غرب‌ خرمشهر)، در نقش‌ يك‌ رزمنده‌ دلاور، پا به‌ صحنه‌ي‌ خون‌ و شهادت‌ گذاشت‌ و با سرافرازي‌، شهد شيرين‌ شهادت‌ را گوارا نوشيد و عاشقانه‌ و سبكبال‌، به‌ سوي‌ معبود خويش‌ به‌ پرواز درآمد. اين‌ شهيد بزرگوار و ديگر شهداي‌ والامقام‌ اين‌ خطه‌ از گيلان‌ زمين‌، جان‌ شيرين‌شان‌ را در پيكار با دشمن‌، به‌ درگاه‌ خداوند هديه ‌كردند و با تحمل‌ رنجها و زحمت‌ها، درس‌ بزرگي‌ به‌ انسانهاي‌ آزاده‌ و حق‌ طلب‌ دادند. روحشان‌ شادو هدفشان‌ جاويد.
 
بسم رب الشهدا
 
عنوان خاطره : عشق پرواز
 
خاطرات همواره زنده كننده افكار و حالات انسانها بوده است خاطره اي كه ذكر خواهم كرد يكي از تصاوير زيباي زندگي گذشته ام مي باشد و در ذهن من از جايگاه خاصي برخوردار بوده و مرا در رويارويي با مسائل جامعه كمك و راهنمايي مي كند چرا كه دور شدن از افكار و آرمانهاي بلند شهيدان سرافرازمان ما را بسوي قهقرا سوق خواهد داد در سالهاي دهه 60 بخصوص اواسط اين دهه شهر هاي كشور چهره اي جنگي داشت من آن موقع در هنرستان مشغول تحصيل بودم طي آن سالها بطور مداوم تعدادي از بچه ها به جبهه مي رفتند و تعدادي برمي گشتند و ما كه در فراق جبهه مي سوختيم از حال و هواي مناطق جنگي از آنان سئوال مي كرديم عاقبت خداوند توفيق داد مدتي هر چند كوتاه در خدمت رزمندگان اسلام بوديم اما خاطره من مربوط به پشت جبهه و مسجد ولي عصر بالا محله فومن مي باشد موقعي كه از هنرستان تعطيل مي شدم به مسجد بالا محله مي رفتم هرز گاهي موفق مي شدم چهره زيبا و نوراني حاج قاسم حسينيان را زيارت كنم او كه در حد فاصل عملياتي جبهه به شهر بر مي گشت جايي جز مسجد نمي شناخت سيماي منور او حكايت از عشقي سوزناك مي كرد از ديدار او سير نمي شدم دلم مي خواست هر چه بيشتر او را ببينم هر چند آن موقع هنوز اسم او را هم بدرستي نمي دانستم و ايشان هم اصلا مرا نمي شناخت زيبا رخش مطابق اوصاف رخسار جوانان اهل بهشت بود آنگاه كه غرق مناجات بود تماشايي  مي نمود او كه آرامش پشت جبهه را غنيمت مي شمرد به راز و نيازي اسرار آميز با خدا مشغول بود كبوتر روحش در قفس تن بال و پر مي زد برق چشمان عاشق و نگاه نافذش شوق فراوان به وصال دوست را باز گو مي كرد و زمزمه عارفانه اش آرزوي شهادت بود عاقبت در واپسين روزهاي حماسه 8 سال دفاع مقدس به سال 67 در عمليات پيروز مندانه بيت المقدس وعده حق تجلي يافت زماني كه خبر شهادت و بر جا ماندن پيكر پاكش روي خاك گرم جبهه رسيد براي من تازگي نداشت گويي اين خبر مدتها پيش به من رسيده بود . 

خلاصه زندگي نامه شهيد:

 
حاج قاسم در 3 خرداد 1340 در يك خانواده مذهبي كه از نظر اقتصادي در حد متوسط بود پا به عرصه وجود نهاد . پسري مهربان و قدر دوستي ها را مي دانست از همان دوران نوجواني كتابهاي بر عليه رژيم مطالعه مي كرد كه من شاهد اين موضوع بودم و يادم مي آيد كه كتابها را در زير كمد آشپزخانه پنهان مي كرد و من فقط نگران بچگي و سادگي او بودم كه شايد او را فريب دهند ولي او همچنان محكم و استوار بود تا اينكه ديپلم گرفت و مصادف شد با سرنگوني رژيم كه در اين امر بسيار فعاليت مي كرد و شبها در جلسات شركت مي كرد . و به كمك محرومان در شهر و روستاهاي اطراف مي شتافت كه سرانجام انقلاب به پيروزي رسيد ولي او همچنان به هدف مقدس اهميت ميداد تا اينكه جنگ تحميلي درگرفت و در تمام دوران جنگ و خدمت سربازي هميشه در جبهه و خط مقدم جبهه بود و با توجه به اينكه بارها آسيب ديده بود ولي هرگز شكايتي نداشت و مدام به جبهه ميرفت و در سال 66 مشرف به حج شد و در آنجا هم دست از فعاليت خود بر نمي داشت و طبعا دستور قرآن در برائت از مشركين حج شركت ميكرد و آنچه داريد كه نبايد رخ ميداد و در بهار سال قبل اينكه يكسال از رجعت حج او بگذرد در ظهر روز 67/3/23 در شن زار شلمچه همچون مولاي خود حسين(ع) با لب تشنه جان به جان آفرين تسليم كرد و به كمال رسيد و بعد از گذشت هشت سال در پاييز سال 1374 پيكر مقدس به ميهن بازگشت و دوران انتظار بسر رسيد. السلام عليكم و رحمته ا... و بركاته                                               
 
فعاليتهاي مهم شهيد:
 
 
 
الف) فعاليتهاي مهم عبادي و معنوي شهيد:( نماز شب، تلاوت قرآن ،دعا، ذكر ،شركت در مراسم سوگواري، روزه، حج و ...)خدا را شاهد مي گيرم كه قلبش براي اسلام و قرآن مي تپيد و با تمام وجود و بدون توجه به ماديات علاقه داشت و خلاصه بگويم كه يكي از حاجيان جمعه خونين مكه در سال 66 بود و اين حضور را سعادتي براي خود ميدانست.
 
 
فعاليتهاي مهم سياسي ،اجتماعي شهيد: ( انجمن هاي اسلامي ،ستادهاي نماز جمعه ،شركت در تظاهرات ،پخش اعلاميه ،شركت در تاسيس موسسات خيريه و صندوق قرض الحسنه، شوراي محل و...) از فعاليتهاي مهم سياسي ،اجتماعي كه جهت پيشبرد و تبليغ انقلاب محسوب مي شد شركت گسترده داشتند ولي بياد گمنام خدمت مي كردند.
 
 
فعاليتهاي مهم علمي ،فرهنگي و هنري شهيد: (تاليف، تدريس، شعر، مداحي، طراحي ،خطاطي ،فيلمنامه نويسي، تشكيل كلاس عقيدتي، آموزش قرآن ،احكام مداحي و...) تشكيل كلاسهاي عقيدتي هفته اي يكبار در منزل شخصي و آموزش قرآن و همچنين علاقه مند بودن ايشان در برنامه هنري تئاتر كه خود يكي از بازيگران تئاتر محسوب ميشد.
 
 
 
 
بارزترين خصوصيات اخلاقي شهيد با ارائه نمونه رفتاري: راز داري او به انقلاب و مسائل و مشكلات اجتماعي بود و منطقي بودن او در برخوردها با گروههايي كه چندين بار براي اينجانب سوال بر انگيز بود كه ميپرسيدم برادرم مسير شما با فلان شخصي فرق مي كند شما چه رابطه اي با آنها داريد جواب ميدادند اشتباه نكن . بايد با همه رفاقت و دوستي و همنشيني داشت . شايد كه اين دوستي ها به صلاح انقلاب باشد. شخص تغيير عقيده دهد و به انقلاب پايبندد و اين يكي از ويژه گي هاي ايشان بود كه مي توان گفت در بين همه قشرها از محبوبيت خاصي برخوردار بود و همه به صداقت او ايمان داشتند. 
 
 
 
خاطرات والدين /همسر/ فرزند/ همرزم. استفاده از خاطرات موجود در آرشيو بنياد و در صورت ضرورت مراجعه به همرزم ،اعضا خانواده ،معتمدين محل و... زندگي ساده و بي آلايش خاطرات محسوب ميشود . قانع و كم توقع بودن او خاطره است و بسيار تميز پوشي اهميت ميداد . استفاده از بوي خوش و لازم ميدانست حقيقتا هيچ وقت لباس را بدون اطو به تن نمي كرد و به زيبايي موي خود بسيار اهميت ميداد   خاطره از ايشان ،اينكه بارها لباس تازه خود را به ديگران مي بخشد . بدون اينكه كسي متوجه شود و با درآمد زندگي كه از راه تعميرات وسايل برقي بدست مي آمد احتياجات ديگران را برطرف مي كرد.
  شهيد: هرگز خود را وابسته به دنيا نميديد . هر چند كه بسيار علاقمند به خانواده بود .ولي علاقه او به قرآن و اسلام بيشتر بود . او هرگز نمي توانست راز نهاني خود را با كسي بگويد . ميتوان گفت راز داري او متانت او آرام صحبت كردن او ،مظلومانه راه رفتن او ،معطوف و مهرباني او و خلاصه كلام اينكه همه صفات خوبان كه در آنها نهفته است حاكي از وصيت حاج قاسم بود و تنها اثر فرهنگي ايشان اينكه در تواتري بنام حديث عشق بازي كردند كه در آنجا نقش يك روحاني سيد رزمنده داشتند كه پرچم لا الا ا... بر دوش داشت و به شهادت رسيد و اما تنها يادگاري از ايشان اينكه در تاريخ 67/2/20 و 67/2/27 به جاي مانده و نوشته است كه حدودا يك ماه قبل از شهادت خود نوشته بود . روزگاران به افتخار مي گذرد و من به سامان  نظاره مي كنم كه آنجا از بينايي چيزي بر من نمانده و اين نگاه كمال را مي بينم . كمال انسان است كه از خود كه با روح و روان به كمال و يقين خواهد رسيد.