شهيد محمدابراهيم ادبي مهذب
شهيد محمدابراهيم (امير) ادبي مهذب فرزند ابوالشهدا شادروان اسحاق ادبي مهذب به سال 1343در خانوادهاي مذهبي در شهر فومن تولد يافت. اين شهيد بزرگوار، پس از طي دوران كودكي وارد مدرسه شد و پساز گذران مقطع ابتدايي و راهنمايي، تا سال سوم نظري در رشتهي فرهنگ و ادب به تحصيل ادامهداد.
بعد از پيروزي انقلاب، بسان ديگر برادران خود به عضويت نهاد بسيج فومن درآمد و مدتي را در اين نهاد بسر برد و در آن به فعاليتهاي مختلف پرداخت. به مسائل ديني و مذهبي آگاه بود و به نماز و مسجد اهميت ميداد. داراي رفتاري عالي و گفتاري سنجيده بود و همواره به شهادت عشق ميورزيد. از روي علاقه و عشقي كه به جبهه داشت و همچنين احساس مسئوليتي كه در رابطه با دفاع از ميهن ميكرد، داوطلبانه به جبهههاي نور عليه ظلمت رهسپار ميشد.
اين شهيد ارجمند، زندگي را جز شور و عشق به اسلام و مسلمين نميديد و با وسعت نظر و جاذبهي بسيار بالاي خود، دوستان زيادي در نقاط مختلف داشت. در يكي از عملياتها در جبهه، جانباز گرديد و از ناحيهي چشم و پا محروم شد، ولي همچنان عشق به جبهه و جنگ با دشمن داشت و پس از شنيدن شهادت يكي از بهترين دوستان خود به نام شهيد محمود فلاحتي، سر از پا نميشناخت، تا اينكه روزي با ارتباطي كه با دوستان خود در جبهه داشت، شنيد كه قرار است عملياتي صورت گيرد.به اين ترتيب خود را به منطقه جنگي جزيره مجنون رسانيد و با يكي از گروهان به صورت داوطلب، با مقبوليت بيسيم چي، در اسفندماه 1364 در عملياتي موسوم به «بدر» شركت نمود، و سرانجام در22 اسفندماه همانسال در اين عمليات، در جزيره مجنون (هورالعظيم) به آرزوي ديرينهاشكه همان شهادت بود رسيد و با اين دنياي فاني وداع كرد.
شهيد ادبي بسان ديگر برادران شهيد خود، راه صلاح و فلاح را پيمود و به ريسمان خداوند چنگ زد. او از جمله كساني بود كه راهيان راه مستقيم بودند. آمرون به معروف و ناهيان از منكر و پرچمدار ايمان، ايثار، شهامت و در نهايت، شهادت بودند. روحش شاد و راهش مستدام باد.
در فرازي از وصيت نامهي اين شهيد، انعكاس عشق و اشتياقش نسبت به اهدافش را اين گونه ميبينيم: «...پدر و مادر عزيزم، آنطوري كه شما اطلاع داشتيد، هدفي جز به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي كه كاري به سوي خداست، نداشته، پس آن چيزي را كه در راه خدا ميدهيد، استقامت داشته باشيد كه شهيدان زندهاند و پيش خداي خود روزي ميخورند».