شهيد ايوب پورخوش سعادت
دانشجو و طلبهي بسيجي شهيد ايوب پورخوش سعادت فرزند حسن به سال 1340 در شهر فومن در خانوادهاي متدين تولد يافت. پس از گذران دورهي كودكي، وارد مدرسه شد و تا سال چهارم متوسطه به ادامهي تحصيل پرداخت.
پس از پشت سرگذاشتن سال چهارم دوره متوسطه كه مصادف بود با سال 1357 و اوج مبارزات مردم بر عليه رژيم پهلوي، در حالي كه 17 سال بيشتر نداشت، با درك و معرفت فراوان و همچنين احساس مسئوليتي خطير، پا به عرصهي مبارزه و ايفاي تعهد خويش به اسلام و رهبري حضرت امام نهاد.
نقش خود را از طريق نوشتن مقالههاي پرشور و افشاگرانه، قرائت آنها در مساجد شهر و گاهيبواسطه تهيه تابلو و تكثير اعلاميههاي امام خميني(ره) و نصب آنها در اماكن عمومي شهر، بصورت مخفيانه ايفا ميكرد و حضور او در تظاهرات خياباني سال 57 كاملاً مشهود بود.
با پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن ماه 57، به جهت پاسداري از اين انقلاب، مدتي با نهاد كميته انقلاب اسلامي شهرستان فومن كه براي نظارت بر اماكن عمومي و مبارزه با مفاسد تشكيل شده بود، همكاري نمود. در سال 1358 با استعداد و توانايي علمي كه داشت، توانست در دانشگاه تربيتمعلم تهران، در رشتهي كارشناسي جغرافيا پذيرفته شود. در مدت يكسالي كه در دانشگاه بود (تاپيش از تعطيلي دانشگاهها به دستور امام)، عضو هستهي مركزي انجمن اسلامي دانشگاه مذكور بودو نقش چشمگيري در هدايت فكري دانشجويان داشت.
با تعطيلي موقت دانشگاهها، مدت يكسال در دبيرستانهاي شهرستان فومن به تدريس معارفاسلامي پرداخت و پس از آن به خاطر علاقهاي كه به كسب معارف اسلامي و علوم ديني داشت، در آزمون ورودي مدرسه عالي شهيد مطهري تهران (سپهسالار سابق) شركت نمود و موفق به تحصيل در اين مدرسهي عالي شد و از دانشگاه تربيت معلم انصراف داد.
پس از چندي به پيشنهاد نماينده حضرت امامدر منطقهي فومن، اتحاديه انجمن اسلامي دانشآموزان را در اين شهرستان تأسيس كرد و حضور وي در اين نهاد، منشاء تحولات فكري عظيمي در ميان نوجوانان، دانشآموزان و دانشجويان اين سامان شد.
پس از شروع جنگ تحميلي بود كه فقط به تحصيل علم بسنده نكرد، بلكه داوطلبانه عازم جبهه شد ودر ميان رفت و آمدهاي پي در پي، در چند عمليات جنگي شركت نمود و حتي از چند ناحيهي بدننيز مجروح گرديد و به افتخار جانبازي نايل آمد.
بعد از جانبازي، سوداي وصال يار او را آزردهتر ميساخت و ديگر تاب تحمل اين دنياي مادي را نداشت. براي بار آخر به سوي ميادين نبرد در جبهههاي حق عليه باطل شتافت، تا آنكه بعد از دلاوري و رشادتها، سرانجام در هفتم اسفند 1365 در عمليات كربلاي 5 در محل شلمچه به پايگاه بلند و ملكوتي شهادت دست يافت و آسماني شد.
«وي انساني نجيب، دلسوز و خويشتن دار بود و در عمل اخلاصداشت. همچنين در ازاي كارهايي كه به او محول ميشد، هيچگونه توقعي نداشت. بهرهگيري از چشمه حيات بخش قرآن و جديت در تحصيل معارف ديني، شخصيت روحاني و معنوي او راتكامل بخشيده و از او، انساني شايسته و با فضيلت ساخته بود...در اوج فعاليتها و كارهاي روزمره خود، با شنيدن نداي اذان، دست از كار ميكشيد و براي خواندن نماز به سوي مسجد ميرفت. نمازشب و مناجاتهاي عاشقانهي ايوب در سحرگاهان جبهه، بسياري را به تحير واميداشت. هميشهبراي انجام دادن موفقيتآميز امور محوله، به معصومين(ع) متوسل ميشد». نمی آید و جز در جان جای دیگر نمی نشیند، و آن عشق به خداست که رضوان الهی را بدنبال دارد. شما را به تبعیت ازمقام ولایت فقیه که ثمره خون تمامی شهیدان تاریخ است شفارش می کنم.
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين
اشهد ان الا اله الا الله و اشهدا ان محمد رسول الله و اشهد ان عليا ولي ا...
با سلام و درود به پيشگاه با عظمت حضرت ختمي مرتبت محمد ابن عبدا... (ص) و جانشين بحق او مظلوم تاريخ، حضرت علي (ع) و دخت گرانمايه آن مقام با عظمت كوثر اهل بيت حضرت فاطمه زهرا (س) و يازده دريه پاك آن حضرت ، بخصوص امام غائب اميد صالحان و مصلحان حضرت مهدي (عج) و نايب بر حقش حضرت امام خميني.
امروز كه به سرزمين عمر خود كه غبار بيست و پنج بهار بر آن نشسته است نظر مي كنم، متاعي جز خار حسرت براي چيدن آماده نمي بينم.
حسرت از دست دادن فرصت ها، كفران نعمت ها و غفلت ها.
حسرت پي نبردن به رمز و راز هستي ، حسرت نشناختن خود و خداي خود.
حسرت پند نگرفتن از تاريخ انسانها.
خداوند در اين مدت نعمت هاي بيشماري را به من عنايت نمود ولي من بنحو صحيح از آنها استفاده ننمودم.
يكي از اين نعمت ها، زندگي در جامعه اي است كه خانه اهل بيت است، و در كنار رهبري كه وارث تمامي پيامبران و فرياد همه مظلومان است و زندگي در فضايي كه از بوي خون . شهيدان. عطر آگين است.
اين نعمت شايسته را شكري عظيم مي بايست نمود كه ننموده ام،
نعمت ديگر خداوند به من داشتن پدر و مادري دلسوز و دوستدار اهل بيت است كه در دامن پر مهرشان هميشه آواي عشق حسين (ع) و انتظار مهدي (عج) را در گوشم زمزمه ميكردند.
پدر و مادري كه هيچگاه نتوانستم و نخواهم توانست پاداش زحمات بي دريغشان را بدهم، جز آنكه از خداوند برايشان طلب علو مقام و از ديار عزت نمايم.
نعمت ديگر الهي، توفيق تحصيل علوم اسلامي است تا او را بهتر بشناسم و از دعا الهي طاعته بگردم و دريغ از عدم استفاده صحيح از اوقات گرانبها و اساتيد گرانقدر و كتب گرانمايه اسلامي. خداوند به من نعمت هاي بي شمار ديگري نيز عنايت كرده است و اكنون در آتش حسرت عدم شكر اين نعمت ها مي سوزم. شايد با آب خون، آتش افروخته در جانم خاموش گردد.
اي برادران و اي خواهران
شما را به اخلاص در عمل و صبر و استقامت در طاعت و شكر نعمت سفارش مي كنم خدا را دوست بداريد. با عشق به لقاء او زندگي كنيد. به رحمتش اميدوار باشيد از رشته پيوند با درگاه الهي يعني ائمه معصومين عليهم السلام يك لحظه غافل نباشيد كه هر چه داريم بواسطه فيض وجود آنان است.
خود را وقف انقلاب اسلامي كنيد و آماده سربازي درهر يك از سنگرهاي خالي اين انقلاب باشيد.
جنگ را در سرلوحة برنامه هاي زندگيتان قراردهيد.
كينه دشمنان اسلام را در كنارحب الهي در دل خود بپرورانيد.
يك لحظه از امام عزيزمان كه عزت بخش مسلمين است ، غافل نباشيد،
عزيزان دانش آموز را به بلند همتي وتلاش بي وقفه در جهت خودسازي علمي، اخلاقي، اجتماعي سفارش مي كنم. شما بايد پيام رسان آرمان شهيدان براي تمامي تشنگان روي زمين باشيد. بايد بار غم همه مستضعفان را بر دوش خود احساس كنيد. بازوي اسلام و انقلاب اسلامي و رهبر عزيزمان باشيد .
از مسئولين عزيز نظام جمهوري اسلامي عاجزانه خواستارم كه در كنار همه مشكلات به مسائل نسل جوان اهميت بيشتري بدهند، اينها سرمايه هاي آينده كشور و نهضت جهاني اسلام هستند. سعي كنيد امانتدار خوبي براي سربازان امام زمان (عج) باشيد.
اي امت حزب ا... با وحدت خود مشت محكمي بر دهان توطئه گران چپ و راست بزنيد و در مقابله با دسيسه هاي دنيا گرانه شياطين، به سيرة "هيهات مناالذله "امامانمان عمل نماييد . (كه مي نمائيد)
در صحنه حضور داشته و همواره ياور صديق اماممان باشيد.
و سخن آخر اينكه:
اي انسانها دنيا زيباست، آري زيباست و لكن زيباترين نيست.
دنيا را به بازي بگيريد و نگذاريد شما را به بازي بگيرد. از روي اين پل با سرافرازي بگذريد و ذلت پاي بندي به آن را بر خود حرام نمائيد.
سعي كنيد هميشه دنبال زيباترين باشيد، كه جز با عشق بدست نمي آيد. و جز در جان در جاي ديگر نمي نشيند، و آن عشق به خداست كه رضوان الهي را بدنبال دارد.
در پايان يكبار ديگر شما را به تبعيت از مقام ولايت فقيه كه ثمرة خون تمامي شهيدان تاريخ است، سفارش مي كنم
از همه كساني كه بنحوي حقي بر من داشته اند حلاليت طلبيده و انتظار عفو دارم اميدوارم كه از زندگي پر غفلت من عبرت بگيريد ودر دنيا با استفاده صحيح از نعمت هاي الهي، شكر گزار خداوند يكتا باشيد.
والسلام علي عبادا...الصالحين
جنگ جنگ تا پيروزي
مرگ بر آمريكا و شوروي و اسرائيل
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
***************************************
به نام خدا
امام مظلومان و مظلوم ترين امام، وصي بر حق رسول خدا (ص) حضرت علي (ع) مي فرمايد كه: اي مردم بر شما از دو چيز بيشتر مي ترسم طبيعت هواي نفس و زيادي آرزوها . طبيعت از هواي نفس دادن افسار به دست ديوي است كه جز به وادي ذلت رهنمونمان نخواهدشد. و او (علي) خود گفته است كه تبعيت هواي نفس انسان را از راه حق باز مي دارد و چه زيبا بيان حقيقت نموده است.
طولاني بودن آرزوها هم آخرت را از ياد انسان مي برد.
بحث روي همين قسم است اين چه آرزوهايي است كه آخرت را از يادمان مي برد؟
شناختن آنها خود قلبي سليم و دلي نوراني مي خواهد.
مگر انسان بي آرزو مي تواند زنده باشد؟ انساني كه آرزو نداشته باشد حركت نخواهد داشت و تلاش او بيهوده جلوه خواهد نمود. انسان به اميد زنده است، اميد رسيدن به آرزوهايي كه در دل خود جايي براي آنها باز نموده است.
اگر اينطور است پس چرا اين قرآن ناطق اين مظلوم ترين همه اعصار فرموده است كه: و اما طول الامل فيسني الاخرت
مشكل كار كجاست؟ آيا بايد تمامي آرزوهايمان را در بقچه اي ببنديم و در كناري نهيم تا به ياد آخرت باشيم آيا نمي توان هم مرگ را جلوي چشم خود ديد و هم آرزومند بود؟
و آيا نمي توان با آرزوهاي بسيار به استقبال مرگ رفت؟
به ذهن اين بنده گنهكار مي آيد كه آرزوها دو دسته اند دسته اول: آرزوهايي هستند كه حلقه هاي زنجير وابستگي به دنيا را محكم تر مي كنند و انسان را بنده رذائل و دشمن فضائل ميگردانند و طوق بردگي شيطان را در گردن انسان مي نهد و رابطه اش را با خدا با ملكوت اعلي و با معصومين عليه السلام مي گسلند. آرزوهايي كه توان رفتن از اين دنياي مادي را از انسان مي گيرند و وحشتناك ترين لحظات زندگي انسان را لحظاتي مي گردانند كه به ياد مرگ مي افتد.
آرزوهايي كه حب دنيا را در دل انسان جاي مي دهد و لذات مادي را در جلوي چشم انسان بي اندازه بزرگ جلوه گر مي سازد.
آرزوهايي كه...
دسته دوم: آرزوهايي هستند كه خود با آخرت در ارتباطند آرزوهايي كه جز با ياد آخرت و با عنايات مالك يوم الدين تحقق نمي پذيرند.
آرزوهايي كه با بودن زنداني چون اين تن خاكي اصلاً وقوع نمي پذيرند.
آرزوهايي كه آمادگي و توان انسان را براي رفتن به ديار باقي بيشتر مي كنند.
آرزوهايي كه زاد و توشه اي لازم جهت اين سفر پرخطر از خدا طلب مي نمايند.
آرزوهايي كه...
آنچه مسلم است دسته اول از آرزوها آخرت را از ياد انسان مي برند.
انساني كه به دنيا چسبيد و دنيا را مكان اقامت يافت ديگر توان گذر از آن را نخواهد داشت و دوست دارد كه هرجا مي رود دنياي خود را با خود ببرد و اين امري است نشدني، و او فقط بايد اعمال خود را از اين دنيا با خود ببرد و نه بيشتر.
ولي دسته دوم آرزوها انسان را با مرگ مأنوس مي كند. با روز جزا پيوند مي دهد. حساب و كتاب را به ياد انسان مي آورند...
و حتماً منظور استاد فصاحت و بلاغت و اسوه تقوا و پرهيزگاري همان آرزوهاي دسته اول است و اين به قرينه ادامه خطبه كه درباره مزمت دنياست سعي مي نمايد.
حال اين سوال پيش مي آيد كه چه آرزوهايي بايد داشت. انسان بي آرزو توان انجام يك زندگي شاداب و پرتلاش و كوشش را نخواهد داشت، و نا گريز است كه ايده آل هايي را براي خود از متن تعاليم اعتقادي خود بيرون آورده و به صورت آرزو درآورد تا عامل حركت او گردد، و در اين ميان تكليف من بسيجي چيست؟
چه آرزوهايي بايد داشته باشم تا دنيا را فراموش كرده و به ياد آخرت باشم و در عين حال شاداب و باطراوت تا آخرين لحظه حيات به انجام وظيفه مشغول باشم؟
خدايا در شناخت اين آرزوها ياريم كن. آمين يا رب العالمين.
صبح روز پنج شنبه
17/7/65
***************************************
خاطرات دوستان شهید
بسمه تعالي
نماز شب و مناجات شبانه
در چادر گروهي كه حداقل 15 نفر در آن استراحت مي كردند همگي از فرط خستگي و گرماي طاقت رسايش كه روزها بالاي 50 درجه در شط علي مي تابيد شب ها به خواب سنگيني فرو مي رفتيم اما شهيد بزرگوار ايوب پور خوش سعادت عشق او به معبودش مانع از اين بود كه تمام شب و سحر را در خواب غفلت فرو رود. لذا در هنگام سحر بدون اينكه حتي يك نفر از هم چادرهايش متوجه شوند به راز و نياز مشغول مي شد و من هم بعضي از سحرها از طنين صداي دلنشين نماز شب او بيدار مي شدم و بر مقام وحال او غبطه مي خوردم و بعدها يكي از مسئولان تداركات گردان ما (گردان حضرت ابوالفضل (ع) لشكر قدس گيلان) بنام پاسدار محمود قبله نما براي من نقل كرد كه شهيد ايوب پور خوش سعادت را بيشتر سحرها براي وضوي نماز شب مشاهده كرده است.
****************************
بنام خدا
بنده با اين شهيد بزرگوار در اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانش آموزان آشنا شدم و تمام پيشرفتهاي علمي و اخلاقي خود را مديون آن مي دانم شهيد جاويد ايوب پور خوش سعادت علاوه بر حضور مستمر به عناوين مختلف در جبهه جنگ،در پشت جبهه با تحصيل درس حوزه اي و دانشگاهي (دانشجوي مدرسه عالي شهيد مطهري) منشاء كارهاي علمي و فرهنگي بسيار زياد و مستمر ثمر براي اين شهرستان بوده است. او با تاسيس نهاد مقدس اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانش آموزان در سال 58 تشكيلات بزرگ دانش آموزي و بعضا دانشجويي را در شهر پايه گذاري كرد و با جذب و برنامه ريزي و سازماندهي تشكل بخشيدن به اين آينده سازان در داخل و بيرون مدرسه, در جهت رشد و تربيت و آگاهيهاي علمي, اخلاقي, اجتماعي آنها از هيچ تلاشي و كوششي فرو گذار نمي كرد، بطوريكه بسياري از آنها متعهدين و متخصصين اين دوره مي باشند خلاصه كلام اينكه به جرات ميتوانم بگويم كه بنظر اينجانب و ديگر دوستان كه با او آشنا بوده اند اولين و تنها شخصيتي است كه براي نسل دانش آموز و دانشجو اين شهر با انگيزه، بدون چشم داشتي و براي رضاي خدا فعاليت و تلاش نمود.
از خلوص و نماز شب اين شهيد
در آخرين سفر اين شهيد به جبهه كه مصادف با مرحله سوم عمليات كربلاي 5 بود وبه قول خود اين شهيد مي گفت آمده ام كه ديگر بر نگردم و مزد خود را از خداوند بگيرم و همانطور هم شد يكي از شبها با او و يكي از دوستان در چادر خوابيده بوديم و بايد صبح به گردان خودم بر مي گشتم قبل از نماز صبح از خواب كه بيدار شدم ديدم جاي شهيد خالي است براي اينكه ما بيدار نشويم و زمزمه هاي عارفانه و عاشقانه او را نشنويم به چادر بغلي رفته بود تا با خداوند خويش خلوت كرده و نماز شب و دعا و مناجات را با خلوص بيشتري به درگاه الهي هديه كند. اين عمل خالصانه در جبهه و در پشت جبهه بسيار از او ديده شده است اعمال, رفتار و گفتار شهيد ايوب پور خوش سعادت در جبهه و پشت جبهه بگونه اي با اخلاق اسلامي عجين شده بود نمونه يك الگوي سازنده براي دانش آموزان و دانشجويان محسوب مي شود.
از ديگر خاطرات اين بنده درباره اين شخصيت كم نظير در اين شهر، جدا نشدن اين شهيد با كتاب و كتاب خواندن است. او كه خود يك دانشجو ـ طلبه بود هنگاميكه به جبهه مي رفت در وسائل شخصي خود حتما تعدادي كتاب همراه داشت و حتي در آخرين سفر خود به جبهه هرگاه گردان خارج از برنامه هاي عادي خود بسر مي برد و بچه هاي گردان در حال خودشان بودند، او هم معمولاً با بچه ها بازي و تفريح مي كرد ولي همه و هميشه وقت خود را صرف اين كارها نمي كرد و كتاب را برمي داشت و به مطالعه و تغذيه فكري خود مي پرداخت. به همه بچه ها مي گفت هنگاميكه به جبهه مي آئيد درس، كلاس ، كتاب و دانشگاه را فراموش نكنيد. در اثر مطالعات زياد و خواندن قرآن و نهج البلاغه و تفاسير آنها قدرت و تواناي فكري او بحدي رسيده بود كه دست نوشته هاي آن شهيد كه بعضي از آنها با وصيت نامه او منتشر شد مؤيد اين مطلب است.
آخرين خاطره
در سال 65 عمليات بزرگ كربلاي 5 در منطقه شلمچه انجام گرفت. يكي از شبهاي مرحله سوم عمليات كه در آن چند گردان از لشكر قدس استان گيلان و لشكرهاي ديگر استانها در آن شركت داشتند. نبرد سنگيني بين بچه هاي ما و نيروهاي عراقي درگرفت كه تا صبح ادامه داشت. ابتدا عمليات با پيشروي بچه هاي ما همراه بود و به جلو رفتيم و درگيري آنچنان شديد بود كه بين بچه ها ي ما و سربازان عراقي فاصله اي چنداني وجود نداشت و حتي قاطي شده بوديم. ولي به دستور فرماندهان نظامي مجبور به عقب نشيني شديم. درحين برگشت اين شهيد با اصابت تير يا تركش (به قول يكي از دوستان) از حركت به عقب بازماند و منطقه آنقدر شلوغ شد كه پيدا كردن هم ديگر بسيار مشكل بود هنگاميكه به عقب برگشتيم ديدم كه همراه بچه ها نيست و حتي پشت بيمارستان صحرايي دنبال او گشتم اما نتوانستم پيدايش كنم براي ما مسجل شد كه او مفقود شده است تا اينكه در مورخه 23/10/73 با خبر شديم پيكر پاكش را پيدا كرده اند او خدمتگزاري گمنام و بي ادعا كه پاداش خدمتش را در رضوان الهي مي جست انسان بي ريا، مخلص، متواضع و فروتن در مقابل شدايد صابر در زندگي شخصي خود قانع و ساده زيست و تسليم محض در برابر فرامين الهي و خلاصه كلام اينكه آينه تمام نماي يك مومن بالله بود روح بزرگ طلبه دانشجوي بسيجي شهيد ايوب پور خوش سعادت به ملكوت اعلي پيوست و به لقا معبودش شتافت
روح و روانش شاد و خدا او را با آقا و مولاي ابا عبدالله الحسين محشور فرمايد والسلام
************************************
سيري در روحيات شهيد خوش سعادت
از ويژگيهاي بارز ايوب اخلاص در عمل بود. هيچگونه توقعي در ازاي كارها و انجام مسئوليتهاي طاقت فرسا و شبانه روزي خويش نداشت. چه بسا در آمد ماهها تدريس در آموزش و پرورش را صرف هزينه هاي فرهنگي و ساختن ايمان و اخلاق جوانان مي كرد.
بسيار از ساعات فراغت خويش را در كنار دانش آموزان سپري مي كرد مثال يك خدمتكار نظافت كرده و در امور ساختمان اتحاديه همانند نجار و بنا كار مي كرد گاهي چنان گرد و غبار بر چهره و لباسش مي نشست كه اطرافيان شرمنده تواضع و اخلاصش مي شدند. در اوج فعاليتها و كارهاي روزمره خويش وقتي نداي اذان را مي شنيد دست از كار مي كشيد و اطرافيان را نيز به اين سنت حسنه فرا مي خواند. چنان غرق در نماز مي شد گويي روح در بدن ندارد. به گفته چند تن از دوستان نزديكش؛ چهره ايوب در هنگام قنوت كاملا متحول و بسيار ديدني بود علاوه بر نمازهاي واجب به نوافل و مستحبات كاملا پايبند بود. نماز شب و مناجاتهاي عاشقانه ايوب در سحر گاهان جبهه بسياري را به تحير وا مي داشت در دل شب عروج كرده آنقدر خاضعانه اشك مي ريخت كه اطرافيان از حالات عارفانه اش غبطه مي خوردند. در مجالس سوگواري اهل بيت، زماني كه مصيبت ها و آلام خاندان عصمت و طهارت خصوصا ابا عبدا...الحسين را مي شنيد از شدت اندوه صداي ناله و گريه اش اهل مجلس را متحير و منقلب مي كرد. هميشه در انجام و توفيق بسياري از امور، به معصومين متوسل مي شد.
روحيات معنوي او در ميدانهاي رزم الگوي عملي براي بسيجيان بود نمازهاي عاشقانه و دعاهاي خالصانه اش "اللهم ارزقنا توفيق الشهادت في سبيلك" تهجد و مناجات شبانه، قرائت قرآن و نهج البلاغه و تدبر در آنها از مهمترين امورات وي در جبهه بود. او خوب مي دانست كه براي لقاء يار بايد جد و جهد كرد و لياقت شوق حضور كسب نمود و لباس تقوا را زينت روح و جان كرد ز خويشتن گذشت و متاع في الله شد.
*************************************
" خصوصيات اخلاقي شهيد از زبان دوستان "
وي انساني نجيب، دلسوز و خويشتن دار بود و در عمل، اخلاص داشت. همچنين در ازاي كارهايي كه به او محوّل مي شد هيچگونه توقّعي نداشت. بهره گيري از چشمة حيات بخش قرآن و جدّيت در تحصيل معارف ديني، شخصيت روحاني و معنوي او را تكامل بخشيده و از او انساني شايسته و با فضيلت ساخته بود. با درايت و آينده نگري به اين مهم پي برده بود كه تداوم انقلاب اسلامي نيازمند هدايت و سازندگي نسل آينده است، بنابراين اتّحاديه انجمن هاي اسلامي دانش آموزان شهرستان فومن را تأسيس كرد. حضور وي در اين نهاد، منشأ تحوّلات فكري عظيمي در بين نوجوانان و دانش آموزان اين شهر شد.
در اوج فعّاليّتها و كارهاي روزمرة خود، با شنيدن نداي اذان دست از كار مي كشيد و براي خواندن نماز به سوي مسجد مي رفت. نماز شب و مناجاتهاي عاشقانة ايوب در سحرگاهان جبهه، بسياري را به تحيّر وا مي داشت. هميشه براي انجام دادن موفّقيت آميز امور محوّله، به معصومين (ع) متوسّل مي شد.
" با توكّل بر خداوند بيانيّه امام را مي خوانم "
يك روز ايوب و ديگر دوستان پيرو خط امام، بيانيه اي را تنظيم نمودند كه مضمون آن، فرمايشات امام و فراخواني مردم براي مقابله با رژيم ستم شاهي بود. قرار بر آن شد كه يكي از برادران انقلابي بيانيه را بعد از نماز مغرب و عشاء پشت بلندگوي مسجد، قرائت نمايد. رأس زمان تعيين شده، خود را به مسجد رسانديم ولي تا آن زمان، هنوز كسي را براي خواندن بيانيه مشخص نكرده بودند. نبايد اين حقيقت را ناديده گرفت كه فشار و خفقان موجود از سوي رژيم ملعون، آن قدر زياد بود كه انجام دادن چنين كار بزرگي آن هم در آن شرايط، شجاعت و صلابت شايان توجّهي را مي طلبيد. بعد از خواندن نماز مغرب و عشاء ناگهان متوجه شدم، شهيد ايوب با اقتدار و اعتماد به نفس، بيانيه را به دست گرفت و با صداي رسا و قلبي عاشق و شجاعتي هر چه تمامتر شروع به خواندن بيانيه از پشت بلند گو كرد. در همين زمان، بچه هاي مسجد با صلوات و تكبير اين حماسه آفريني و شور انقلابي ايوب را تكميل كرده و با سر دادن "تا خون در رگ ماست، خميني رهبر ماست" و "مرگ بر شاه خائن" فضاي مسجد را كاملاً دگرگون ساختند! دقايقي طول نكشيد كه نيرو هاي امنيّتي رژيم، سر رسيده و با مردم درگير شدند و بعد از چند ساعت در گيري به لطف خداوند، همة دوستان از معركه گريختند ولي آن شب، شهيد ايّوب پور خوش سعادت يكي از جلوه هاي ايثار و شجاعت و ايمان به آرمانهاي انقلاب را با زيباترين شكل ممكن، به سايرين نشان داد و به ما آموخت كه براي رسيدن به يك هدف والا و خداپسندانه نبايد از هيچ قدرتي هراس داشت و زيباترين چيزها جز با عشق ورزيدن به دست نمي آيد.