شهيد ابراهيم‌ حسن‌ زاده‌

شهيد ابراهيم‌ حسن‌‌زاده‌ پيژدهي‌ فرزند غلامحسن‌ به‌ سال‌ 1347 در شهرستان‌ فومن‌ ديده‌ به‌ جهان‌گشود. دوران‌ كودكي‌ را در محله‌ي‌ شهر بيجار شهر فومن‌ گذراند و پس‌ از آن‌ وارد دبستان‌ دولتي گرديد و تا پايه‌ پنجم‌ ابتدايي‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌.
پس‌ از آن‌ در كنار خانواده‌ ماندگار گرديد و پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ بود كه‌ به‌ عضويت‌ نهاد بسيج‌ فومن ‌درآمد و در اين‌ نهاد انقلابي‌ به‌ فعاليت‌ پرداخت‌. با وجود سن‌ كم‌، در بسيج‌ حضوري‌ فعال‌ داشت‌ و در حوزه‌ تبليغاتي‌ اين‌ نهاد، حضوري‌ سبز داشت‌. از كودكي‌، نماز خواندن‌ و روزه‌ گرفتن‌ را وظيفه‌ خود مي‌دانست‌ و با بجاي‌ آوردن‌ فرايض‌ ديني‌، احساس‌ رضايت‌ مي‌نمود. به‌ نماز اهميت‌ بسيار مي‌داد و در بجاي‌ آوردن‌ آن‌ در منزل‌ و حتي‌ در مدرسه‌ كه‌ نگارنده‌ خود، شاهد برنامه‌هاي‌ عباديش‌ بوده‌، بسيار اهتمام‌ مي‌ورزيد.
بيش‌ از سيزده‌ سال‌ نداشت‌ كه‌ عشق‌ و علاقه‌ي‌ خاصي‌ به‌ جبهه‌ پيدا كرده‌ بود و هميشه‌ به‌ پدر و مادرش‌ مي‌گفت‌:‌ من‌ لياقت‌ شهادت‌ را ندارم،‌ ولي‌ اگر شهيد شدم‌، ناراحت‌ نشويد. من‌ كه‌ از امام‌ حسين‌ (ع‌) و 72 تن‌ از يارانش‌، برتر نيستم‌، بنابراين‌ برايم‌ لباس‌ سياه‌ نپوشيد و گريه‌ و زاري‌ نكنيد.
اين‌ شهيد بزرگوار از آنجايي‌ كه‌ علاقه‌ي‌ وافري‌ به‌ جبهه‌ و شهادت‌ داشت‌، سرانجام‌ از طرف‌ واحد بسيج‌ سپاه‌ فومن‌، خود را به‌ ميادين‌ نبرد در جبهه‌هاي‌ حق‌ عليه‌ باطل‌ رسانيد و در مناطق‌ جنگي‌غرب‌ كشور مستقر شد. با اينكه‌ سن‌ كمي‌ داشت‌، ولي‌ همپاي‌ ديگر رزمندگان‌، براي‌ حراست‌ و پاسداري‌ از اسلام‌ و اين‌ مرز و بوم‌، شجاعانه‌ مي‌جنگيد و حضوري‌ مداوم‌ در جبهه‌ داشت‌ تا اينكه‌سرانجام‌ در اول‌ آبان‌ 1362 در عمليات‌ والفجر 4 در منطقه‌ي‌ مريوان‌، بر اثر اصابت‌ تركش‌ خمپاره‌به‌ ناحيه‌ي‌ سر، به‌ آرزوي‌ خود، يعني‌ «شهادت‌» دست‌ يافت‌ و به‌ گلگون‌ كفنان‌ تاريخ‌ پيوست‌.پيكر پاكش‌ به‌ زادگاهش‌ منتقل‌ گرديد و در طي‌ مراسمي‌ باشكوه‌،  تشييع‌ و در نهايت‌ در گلزار شهداي‌ فومن‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.
شهيد حسن‌زاده‌ از نظر خصوصيات‌ اخلاقي‌، مهربان‌ و با گذشت‌ بود. به‌ معارف‌ اسلامي‌ توجه‌ خاصي‌ داشت‌ و اهل‌ ريا و ظاهرسازي‌ نبود. به‌ خانواده‌ و همچنين‌ ديگران‌ كمك‌ مي‌كرد و مورد توجه‌ اهالي‌ محل‌ بود. علاقه ‌خاصي‌ به‌ خواهران‌ و برادران‌ خود داشت‌ و به‌ ايشان‌ توصيه‌ مي‌كرد كه‌ همواره‌ به‌ ياد خدا باشند و رضايت‌ او را در نظر بگيرند. به‌ خواهران‌ خود سفارش‌ مي‌نمود كه‌ هميشه‌ حجاب‌ خود را رعايت‌ كنند و با اين‌ كار، ارزش‌ زن‌ را محترم‌ شمرند.
وصيت‌ نامه‌اي‌ دارد كه‌ در بخشي‌ از آن‌ آمده‌ است‌:
 «... پدر و مادرم‌، برايم‌ لباس‌ سياه‌ نپوشيد. در راه‌اسلام‌، شهيد شدن‌ آرزوي‌ ماست‌... و شما را از روحانيت متعهد جدا نكند كه اگر چنين كردند ان روز  بدبختي مسلمانان و روز جشن ابر قدرتهاست  حضورتان را در جبهه هاي حق بر عليه ثابت نگه داريد ...اي‌ جوانان‌ مبادا در حالت‌ بي‌تفاوتي‌ بميريد كه‌ علي‌اكبر در راه‌پدرش‌ امام‌ حسين‌(ع‌) با هدف‌ شهيد شد».