شهيد جمشيد حقدوست
پاسدار شهيد جمشيد حقدوست فرزند عبدالله به سال 1344 در روستاي سياه درويشان تولم شهردر خانوادهاي كشاورز و زحمتكش پا به هستي نهاد. پس از اين بود كه خانوادهاش به فومن آمدند ودر اين شهر، اقامت کردند..
شهيد حقدوست پس از طي دوران كودكي، در سن هفت سالگي بود كه وارد مدرسه شد، تا به كسب علم بپردازد. مقطع ابتدايي را به پايان رساند و درس را رها نمود و از ادامهي تحصيل انصراف داد.
پس از مدتي، با توجه به روحيهي انقلابي و شهادتطلبي كه در او مشهور بود، ازطريق نهاد سپاه بهمناطق جنگ اعزام شد، تا به دفاع از كشور اسلامي خود بپردازد. مدتي جنگيد و از حضور او درجبهه چيزي نگذشته بود كه سرانجام در بيست و سوم اسفند 1363 در جزيره مجنون (هورالعظيم) به شهادت رسيد و سبكبال عاشق، به ملكوت اعلي به پرواز درآمد.
اين عزيز از دست رفته، جزو شهداي هنرمند اين شهرستان نيز به شمار ميرود. اين شهيد هنرمند، فعاليت هنري خود را با گروه تئاتر ابوذر شهرستان فومن آغاز نمود. وي با ايفاي نقش در نمايش«شب آخر»، نوشتهي محسن مخملباف و به كارگرداني محمدعلي پورجاني، وارد عرصهي هنر بازيگري تئاتر گرديد و در ارائهي نقش «نگهبان»، در نمايش مذكور خوش درخشيد.
اين شهيد بزرگوار، علاوه بر تئاتر، به ورزش نيز علاقه داشت و در فرصتهاي مناصب، به ورزش ميپرداخت. از جمله ورزشهاي مورد علاقهاش، كاراته بود كه در تمرينات و آمادهسازي بدن شركتميكرد.مزاروی در گلزار شهداء فومن می باشد.
وصیتنامه شهید جمشید حقدوست
بسم ا... الرحمن الرحیم
با درود فراوان بر حضرت مهدی(عج) و امت حزب ا... و شهید پرور ایران و با سلام بر پاسداران و سلحشوران جان بر کف، این وارثان کربلای حسین(ع)
اینجانب جمشید حق دوست پاسدار کوچک اسلام وظیفه الهی و اسلامی خود میدانم که بفرمان امام خمینی برای پیروزی اسلام و به اهتزاز در آمدن پرچم اسلام در تمامی بلاد اسلامی در جنگ حق علیه باطل شرکت کنم تا بتوانم به وظیفه ای ناچیز از وظایف خود که همانا دادن جان ناقابلم است عمل نمایم. خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب حضرت محمد(ص) و علی(ع) می کنم که ایدئولوژیم اسلام است، اسلامی که به من فهماند چگونه بیندیشم و چگونه راهم را انتخاب کنم. من از زمانی توانستم به راه واقعی اسلام بیابم که پا به جبهه نهادم و از جو درونی سپاه و بسیج استفاده کنم و بهتر با مکتبم آشنا شوم تا آنجا که خونم را نثار این مکتب نمایم.قلبم روشن است که اسلام پیروز می شود و باید پیروز شود پس در راه پیروزیش کوشش کنید. امروز من در راه جاودانه ای گام نهادم که انتهای آن حکومت مستضعفین بر جهان است. راه ما و حرکت ما امروز یا چند روز پیش آغاز نشده است بلکه از گذشته تاریخ و داستان هابیل و قابیل شروع شده است. امیدوارم این انقلاب زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی(عج) باشد. اینک به ندای امام کبیرمان لبیک میگوییم تا اسلام و مسلمین برای همیشه در تاریخ شاد و سربلند بماند. اینک که تمامی دشمنان ما از غرب جنایتکار تا شرق تجاوزگر و چپاولگر و عمال غربی و شرقی آنها و نوکران بی مزد و مواجب داخلی آنها همگی دست یکی کرده اند تا اسلام که دشمن منافع آنهاست را از میان بردارند ما امت اسلامی در هر کجای دنیا که هستیم باید با اتحاد و اتفاق بر علیه آنها بجنگیم و انشا ا... که پیروزیم زیرا که ما بر حقیم.امام همیشه بانگ بر آورد تا امت اسلامی همیشه بیدار و در صحنه باشد، بانگ بر آورد تا جنایتکاران دست از جنایت برداشته و لحظه ای به خود بیندیشند و خود را بازیابند.ما وارثان حسین(ع) همواره در تاریخ میخروشیم و میجوشیم تا تاریخ را بجوشانیم انسانها را بخروشانیم تا کربلا برای همیشه تکرار شود و تاریخ جهاد را شیعه با خون خود ورق زند و با خون خود بنویسد
ای جنایتکاران تاریخ و ای مزدوران شرق و غرب بدانید که ما اسلام را بعنوان یک مکتب انسانساز قبول داشته و با تمام وجود مان از آن پاسداری می کنیم. ما این مکتب را ازجان خود عزیز تر داشته و بیش از پیش به آن معتقدیم و آنرا در همه احوال و در همه زمان ها و مکان ها نگاه میداریم تا به وارثان خود تحویل دهیم.
ای برادران و خواهران اسلامی، شما امروز وارثان خون شهیدان بخون خفته اسلام هستید شهیدانی همچون بهشتی، رجائی، باهنر، ........... اسلام را در روستاها، مدارس، ادارات و ....... آنطوری که امام و ولایت فقیه میگوید، پیاده کنید. شما ای نمازگزاران جمعه ای قیام کنندگان به قسط و ای جهاد گران جمعه ها شما سنگرها را همچون کوه مستحکم کنید تا دشمن از وحدت و یکپارچگی شما خوار و ذلیل گردد.
نمازهای جمعه را هر چه با شکوهتر برگزار کنید.
ای برادران پاسدار و بسیجی، شما امروز نور چشم این امت هستید، همیشه تابع اسلام و ولایت فقیه باشید، امام را هیچ وقت تنها نگذارید از اسلام خوب پاسداری کنید.
پدر، مادر، خواهر و برادرانم و کسانیکه در تشییع جنازه ام یا در مجالسم شرکت می کنید، شاد و سرافراز باشید، چون من به میهمانی رفته ام، هیچوقت ناراحت نباشید، اگر در مراسم شرکت می کنید فقط برای رضای خدا باشد.
پدر و مادرم مرا ببخشید چون من نتوانستم به شماآنطوری که باید خدمت کنم.
فرزندان اسلام در جبهه ها شهید می شوند و اسلام این درخت تازه بهار آمده احتیاج به خونهای ما دارد، پس مرا حلال کنید.
برادران عزیزم لحظه ای از اسلام و امام دست نکشید همیشه کارهایتان را برای خدا انجام دهید.
مرا در کنار سایر شهدای فومن دفن کنید و روی سینه ام یک آرم کوچک سپاه بگذارید تا همه بدانند که زیر خاک هم میخواهم ولایت فقیه بر من حکومت کند.
از همه شما امت حزب ا... و خانواده عزیز، خدا حافظی می کنم. به امام بزرگوار سلام برسانید و به او بگوئید که ما پاسداران، مقلدان واقعی تو هیچ وقت شما را تنها نخواهم گذاشت ، اگر چه همه شهید شویم.
(( خداوندا عذاب دوزخ را از ما دور گردان که شکنجه آن سخت گیرنده است)) 12/3/63