شهيد غلامحسين زماني
پاسدار شهيد غلامحسين زماني سندي فرزند عليجان به سال 1339 در محلهي گربه كوچهي شهر فومن به دنيا آمد. اين شهيد والامقام كه اولين فرزند خانواده خود بود، در سن هفت سالگي وارد مدرسه شد و تحصيلات خود را تا قبولي سال سوم نظري در رشته اقتصاد اجتماعي و پس از آن تا فوقديپلم نظامي ادامه داد.
از حدود هفت سالگي بود كه فهميد، براي تشكر از نعمتهاي خداوند يكتا و ستايش نعمتهاي بيكرانش، بايد خلوتي داشته باشد و وسيلهاي براي اين ارتباط كه همانا اين وسيله، نماز بود. درهمان اوان نوجواني از گناه دوري ميجست و وقتي علم و سوادش بيشتر شد، رو به كتاب خدا و كلام او (قرآن) آورد و آنقدر در آن وارد شد كه توانست در مقام تعليم به ديگران قرار گيرد و در مساجدمحل زندگي خود، اين كتاب مقدس را تعليم دهد.
در مدرسه از پول تو جيبيهايش، به بچههاي بيبضاعت ميداد و براي نوجوانان و جوانان، از ديناسلام و امامخميني(ره) ميگفت. او عاشق امام بود و لحظهاي نميتوانست از اين بنيانگذار انقلاب اسلامي در ايران دست بكشد.
در سالهاي 60 ـ 59 با شهداي هدايت پناه به جنگلهاي منطقهي مازندران ميرفت و با عناصر ضدانقلاب آن ديار كه در رأس ايشان منافقين كوردل قرار داشتند ميجنگيد و در شرايط سخت،استقامت ميكرد. وقتي كه در فومن حضور داشت، مسئوليت ارزيابي گردان، مهمات، حسابداري وتداركات را برعهده ميگرفت و آنقدر در اين كار، منظم و امانتدار بود كه فرمانده وقت آن زمان سپاهفومن، به او اجازه رفتن به جبهه را نميداد.
شهيد زماني كه در اوايل دههي شصت، به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستانفومن درآمده بود، مدتها در اين نهاد انقلابي به فعاليت پرداخت و با اصراري كه داشت، از طريق ايننهاد رهسپار جبهه و ميادين نبرد شد.
مدتي با رشادت و استقامتي كه داشت، در مناطق جنگي جنوب به مبارزه با دشمن بعثي پرداخت ودر گردان حضرت ابوالفضل عليه السلام خوش درخشيد، تا اينكه در تاريخ بيست و سوم دي 1365در عمليات كربلاي 5 در خاك شلمچه، بر اثر اصابت راكت هواپيماهاي دشمن، سرش متلاشي شد وبدين سان به فيض شهادت نايل آمد. بعد از شهادتش، او را با كارت شناسايي و همچنين پلاكي كه به همراه خود داشت، شناختند و او را به زادگاهش منتقل كرده و درنهايت، در گلزار شهداي فومن به خاك سپردند. روحش شاد و راهش مستدام باد.
در وصيتنامهاش آورده است: «...تنها راه تداوم انقلاب اسلامي، تبعيت از ولايت فقيه است. پس برخود واجب و لازم ديدم كه دوشادوش برادران ديگر با دشمن متجاوز به مبارزه برخيزم. خداوندانشاءا... اعمال ما را قبول كند و عاقبت ما را ختم به خير گرداند».