شهيد علياصغر عبداللهي
بسيجي شهيد علياصغر عبداللهي آلاله گورابي فرزند علي به سال 1346 متولد گرديد. پس از طي دوران خردسالي، وارد مدرسه شد و موفق به اخذ مدرك سيكل گرديد.
در اين ايام، در كنار تحصيل، به تقويت روحيهي انقلابي و حزب اللهي خود پرداخت و به خودسازيو تهذيب نفس نيز مشغول شد. دوران جواني او مصادف بود با پيروزي نهضت اسلامي و او بنا بهتكليف، به ياري محرومين شتافت و پس از تشكيل نهاد جهادسازندگي نيز وارد آن شد و در طرحجنگل مشغول فعاليت گرديد.
همزمان با اين فعاليتها، در پايگاه مقاومت بسيج اباذر شنبه بازار فومن، با ديگر بسيجيان آن روستا بهفراگيري فنون نظامي و فعاليتهاي فرهنگي و مذهبي پرداخت و با آغاز جنگ نيز، براي نخستينباردر لباس مقدس سربازي به جبهه اعزام شد.
بعد از اتمام خدمت سربازي باز هم روح آرام و پاك او به تلاطم افتاد و سختي جهاد را بر شيرينيعافيتطلبي ترجيح داد و اين بار، از واحد بسيج سپاه فومن به تيپ 105 قدس پيوست و به گردانابوالفضل (ع) ملحق گرديد. مدتي به جنگ با دشمن پرداخت، تا اينكه در بيست و سوم دي 1365در عمليات كربلاي 5 در يكي از حملات هوايي دشمن در محل شلمچه به شهادت رسيد و روحبلندش آسماني گشت.
خانوادهاش پس از اينكه از شهادت او مطلع شدند، بلافاصله به اهواز رفته، در ستاد خبري و تعاونبسيج، بدنبال جنازه مطهر شهيد خود گشتند، اما به دليل اشتباه بودن شماره پلاك اين شهيد و عدم مطابقت با شماره اصلي پلاك (Aj - 196 - 935) كه همراه جنازه شهيد بود، موفق به پيدا كردنايشان نشدند و پيكر شهيد با اسم ديگر، به شهرستان جهرم انتقال داده شد.
در جهرم بعد از پي بردن به اين اشتباه، ايشان را به اهواز منتقل كردند كه بعد از يك هفته، برادر شهيدكه خود از جانبازان گرانقدر شيميايي جنگ بودند، دوباره به اهواز رفته و بعد از چند روز جستجو، بالاخره پيكر پاك برادر را در يكي از سردخانههاي اهواز پيدا نمودند. سرانجام پس از حدود يكماه، پس از راهپيمايي عظيم دههي فجر، در ميان خيل مردم شهيد پرور شهرستانفومن، پيكر شهيد عبداللهي تشييع شد و در گلزار شهداي شنبهبازارشهرستان فومن(سبزقبا) به خاك سپرده شد.
در فرازي از وصيتنامه و آخرين مكتوب حياتش، چنين نوشته شده است: «باسلام و درود برپيشگاه مقدس امام زمان (عج) و نايب بر حقش، امام امت و سلام و درود بر تمام شهدا از صدراسلام تا جنگ تحميلي، متن وصيتم را از حديث گهربار پيامبر اكرم(ص) آغاز ميكنم كه فرمودند: من اصبح لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم كسي كه روز را شب كند و به فكر آسايش ديگران نباشد مسلمان نيست... و اما پدر و مادر عزيزم كه برايم رنج و زحمتها كشيديد. شايد دوست داشتيد در دوران پيري، من كمكي برايتان باشم. اين جاست كه بايد به وعده الهي ايمان داشتهباشيم كه داريد. صبور باشيد. مرا ببخشيد...»