بسم الله الرحمن الرحیم .انا لله وانا الیه راجعون . درود و صلوات به پیشگاه حضرت .ختمی مرتبت محمد بن عبدالله دوستی او علی بن ابی طالب و جمیع ذریه پاک و مقدسش و در انتها ، سلام آخر به محضر مبارک حضرت بقیة الله الاعظم منجی عالم بشریت و نماینده و بحق او امام امت خمینی بت شکن و جمیع شهدای اسلام . یکی از زمینه ها و ابزار شناخت انسان ، گشت و گذار در تاریخ است و مطالعه اقوام گذشته و تفحص در احوال مکذبین که چگونه با توجه به خوان گسترده الهی از سفره پربرکت ، توشه راه جمع نکردند که هیچ کفران نعمت نموده و متعاقباً خداوند که عذاب الهی خود را در دنیا نصیب آنها نموده . هرچند که مشخصه است رسول الله امر به ظاهر است و اصحاب آن بزرگوار بنا به دعای حضرتش از درگاه باری تعالی تنها و تنها در عالم برین به پاسخ اعمال و در نتیجه عقوبت با بهشت الهی خواهند رسید .اما اگر ذره ای بیندیشیم ولحظه ای وتنها یک لحظه عقل سلیم خود را به کار اندازیم این تاریخ جز انسانها نیستند ، اینهایند که باید با ساختن خود تاریخ بشریت را بسوی مقصد اصلی خود که خلیفه الهی انسان به عنوان نماینده خدا در روی زمین سوق دهند . و امروز با این مسئولیت بزرگ الهی بدوش ماست نمی دانم چه بگویم به خود می اندیشم که آیا می توانم در این برهه حساس تاریخ اسلام ،کمک کار اسلام باشم یا نه . حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر باری عزیزان : جهان بشریت کنون چشم اندازش به این مرز وبوم است زیرا پس از 1400 سال ندای مظلومیت اسلام از حلقوم رسای یاران رسول الله که نه اصحابند ونه از تابعین وتنها این فریاد را از طلیعه داران همیشه حاضر نبود علیه استکبار عالمین متقی روحانیت دو سنگر شنیده اند ./پذیرفته اند ، خوشا به سعادت – آنها که با چشم دل پذیرای این بزرگ باشند که در این صورت خدای بزرگ به انسانها چشم بصیرت خواهد بخشید وابزار فرقان را در اختیار انسانها خواهد گذاشت . اما مسئله بزرگ این است که قرآن می فرماید .: لا یکلف الله نفساً الا وسعها. حضرت باری تعالی از هر کس آنقدر توقع دارد که وسع آن را دارد واگر کنون ما با توجه به این آیه همچون کبک سر در برف برده واین بار مسئولیت را به فراموشی سپاریم آیا آیندگان تاریخ ما را در ردیف کوفیان نا اهل قرار نخواهند داد ؟ آنان که با نوشتن 12 هزار نامه ، امام را فرا خواندند سپس ،آه وواویلا ازاین غم ،چه کردند ،چه شد ،در روز اول محرم سال 61 در بیرون کوفه به امامت حسین بن علی نماز خواندند اما در 10 محرم سال 61 همین نااهلان سر از پیکر فرزند رسول الله جدا کردند .طفل شش ماهه او اصغر خون پیکر او اکبرش رعنا جوان برادرش .آن علمدار سپاه لشکرش .سقای اهل خمیه اش .قاسمش ،آن یادگار نازنین برادرش و... را با لب تشنه کشتند وعریان وبی کفن دفنشان کردند . ای انسانها ،ای خفتگان متحرک ،ای کسانی که کنون این وصیت نامه را می شنوید هزاران وشاید هزاران بار این داستانهای رازدار را با گوش خود شنیدهاید اما چرا ... کاروان سالار حسین بن علی به
سرداری زینب ندای مظلومیت اسلام را به گوش تاریخ رساند که در زمان نتوانستن باید خون داد،انسان بلاشک خواهد مرد واین بدن مادی به خاک سپرده خواهد شد واز آن چیزی جز چند تکه استخوان بجا نخواهد ماند ولی اعمال انسانها وتاریخ بشریت که نخواهد مرد ،گوش کنید با صغری وکبری یافتن سر در آخر نبریم ، روزگاری نطفه های بدنیا خواهند آمد وخواهند مرد ،اما چه بگویم ، آیا جواب خواهیم داشت ؟ وامروز پرچمدار کاروان سالار حسین ، خمینی کبیر است وبر ما تکلیف است که نگهبان خون پاک ثارالله باشیم ودر این راه جهاد را بعنوان اصل جدا نشدنی در زندگی روزمره بپذیریم وبدانیم که بهشت را بها میدهند نه به بهانه .بله همسرم : به زینب بیاموز که چگونه پیام رسان خون پدر –باشد به او داستان پر افتخار اسیری طفلان حسین را بیامرز وداستان خداحافظی سکینه با پدر ، در آخرین دیدار را یاد بده وبه او بگو همه خواهیم مرد اما مرگ حسین بن علی با مرگ ابن عباس صد فرق است به او بگوکه جهان صحنه کارزار حق وباطل است واگر در تمام زندگی در کنار حق نبودی زندگی را به پوچی خواهی گذراند به او بگو که پدر هرشب جمعه با جمیع شهداء به دیدار حضرت اباعبدالله الحسین خواهد رفت واگر میخواهد در فضای نورانی وپر از معنویت ، من هم در نزد ابا عبدالله بنشینیم وفخر کنم باید زینب باشد .همسرم : به زینب ودیگر فرزندم محدثه یاد بده که :دنیا محل گذر است ،وجایگاه آزمایش ، اگر نتوانیم از این ره توشه جمع کنیم در روز قیامت در نزد شهداء خجالت زده خواهیم شد . به آنها خوب قرآن خواندن وتفحص کردن در آن ، وقرآن را در صحنه زندگی آوردن وعمل کردن به آن را یاد بده وبگو که اگر میخواهید راه پدر را ادامه دهید ورستگار شوید قرآن تنها وسیله است . وتو همسرم : به خدا توکل کن ،صابر باش وهر وقت خواستی گریه کنی یاد کن از زینب زنی بزرگ که صبری به استواری –کوه داشت به مصائب اهل بیت گریه کن چون با گریه کردن به شهادت فرزندان رسول اسلام زنده خواهد ماند ،قرآن پایدار خواهد ماند .بیندیش به آینده اسلام وحاکمیت قرآن نه چند سال زندگی خود ،وفرزندان مارا هم اینگونه بیاموز . ودر صحنه زندگی خود ، در مدرسه کوشا باش به آنها –اسلام بیاموز که اگر به اسلام انس پیدا کردند یاران حسینی تحویل جامعه خواهند داد .واما مادرم : زحمتها کشیده ای ،رنجها برده ای ولی بیخود بهشت را زیر پای مادران قرار نداد ه اند ،خوشحال باش که فرزند بزرگ کرده ای ودر راه خدا داده ای وبدان که در روز قیامت در نزد فاطمه سربلند خواهی بود وچنان اجری –خواهی برد که شفیع همه فرزند انت در روز قیامت خواهی شد مقاومت داشته باش ،صبر راپیشه خود کن که صبر راه یاران خدا است
وهمه شما دوستان را به تقوا وپرهیز گاری دعوت می کنم ، بهوش باشید که دشمن تنها سلاحش تفرقه است ودر این راه بسیار سرمایه گذاری کرده است واگر بتواند در این راه پیروز شود مساویست بارکود انقلاب . انقلاب را تنها دردوراطراف خود به حساب نیاورید انقلاب اسلامی برای نجات بشریت از قید استعباد. استعمار واستثمار است ،در این راه دیانت باید در کنار سیاست باشد که جدا یی این دو ،انحراف محض است .صفوف خود را فشرده تر کرده وبه جمع خود قانع نباشید در عین حال که اشداء علی الکفار هستید رحماءبینهم باشید وسعی کنید با جذب انسانهای دیگر جای خالی شهیدان را پر کنید .واز همه دانش آموزان عزیزی که در محضر آنها کسب فیض کرده ام حلا لیت طلبیده وآنها را به استواری در اسلام وصیت می کنم ،بهوش باشید که آینده انقلاب درید توانای شما مومنان است که اگر به صلاح وسلاح مجهز شدید سند رهایی این ملت مظلوم را امضاء خواهید کرد ودر غیر این صورت خود دانید .در انتها از همه انسانها ئی که به نحوی با آنها سرکار داشته ام حلالیت می طلبم والتماس دعا دارم وتنها یک جمله می گویم آن اینکه : 1- امامت وامام را فراموش نکنید .2- دعا سلاح است با این سلاح به جنگ شیطان نفس روید . 3- وارثان شهداء را فراموش نکنید
انا لله واناالیه راجعون .جنگ ، جنگ تا رفع فتنه درجهان .برافراشته باد پرچم توحید .مرگ استکبار جهانی ومزدوران داخلی او .
************************************
*دستخط معلم شهيد غلامرضا ادبي مهذب
لاله 25/11/60
ياران و همرزمان قدمها يتان هميشه استوار عليه كفرو نفاق زيرا لاله ها
هميشه برافراشته : ندا ميدهند هيهات من الذلّه لاله هانموداري از سالها ظلم و ستم عليه اسلام و امتند نموداري از جورقابيليان براي به؟ كشيدن قرآن و اين نبرد خبر سركوب لاله ها
لاله ها هميشه معطرند درتمام فصلهاي سال درتمام روزگاران
ودر تمام زمانها پژواك صداي رسايشان ازدروديوارشهربه گوش مي رسد مرگ برطاغوت زنده باداسلام
لاله ها، غنچه هاي هميشه باورند وبدنبال خود سالهاست همراه مي طلبند چون كه هميشه بااين شعارزنده بوده اند
خون برشمشيرپيروزاست اري لاله ها، زندگان هميشه پيروزامتند زيرابدين باورند. كشتن وكشته شدن درهردوحال پيروزي است فلاح است استقامت درمقابل دشمن غداّربند
لاله ها فرزندان برگزيده اند وعاشقان ازبند رهيده فريادشان فرياددردسالها رنج ومشقت سالها اسارت ودربندي اري فريادشان فريادخلق ماست آرزوي نهفته دراعماق وجود تك تك گلهاست
صداي تكبيرشان ازلابلاي دودوغبار هنوزرساست استقلال ،آزادي -جمهوري اسلامي
اري، اري برادران حبل الله نقطه عطف است عليه كفرونفاق
ولاله ها مبلّغ اين فريادند زيرا كه قلبشان مالامال براين باوراست كه سنت خداحق است ولا يتغير
زيرا ونريدان نمنّ علي الذّين استعفوافي الارض ونجعلهم ائمّة ونجعلهم الوارثين(سوره قصص آيه 4)
خط لاله ها تداوگ خط كربلاست آنها حسينيان زمان ما هستندآنها سرود زيباي عشق را درروزگار ظلم ستم باخون خود نوشتن وباگلوله دشمن نواختند
كنون باماست كه مينديشيم زينبي شدن وهرآنچه راكه لازينبي است
و بياد مان باشد كه لاله ها دردمارم رجعت مي سرودند اين سرود جاويد را (( تا انقلاب مهدي نهضت ادامه دارد))
والسلام رضا ادبي مهذب
*********************************************
خاطرات
.....زنش یک حالت بغض آلوده دارد می گوید مراقب خودش باش غلامرضا بچه ها دلشان برایت تنگ شده است . سعی کن زود تر بیایی ....... خلاصه صحبت تمام می شود نیمه شب می رسد . مادر به بچه ها که سراغ پدر می گیرند می گوید پدر به مسافرت رفته است از سفر به زودی بر می گردد . وقتی که بچه ها را به هر زحمتی شده می خواباند نا گاه صدای در می آید . آری نگاهش به در خیره می شود غلامرضا آمده است تا همسر را از نگرانی در بیاورد . وقتی زنش از او سوال می کند چرا به این زودی بر گشتی جواب می دهد درست است که من یک رزمنده اما وظیفه سنگین پدر بودن را تا زمانی که زنده هستم فراموش نمی کنم و دست در کیف کوله پشتی خود کرده یک گردن بند زیبا در می آورد وبه همسر هدیه می دهد به نشانه اینکه من همیشه به یاد تو هستم. با این کار قلب زن آرام می گیرد. بعد یک روز پیش بچه ها می ماند آنها را سرو سامان می داد. و فردایش بر می گردد ...
.....وشب حمله که فرا می رسد او از خداوند می خوا هد که او را هم به خیل سبک بالان عاشق بپذیرد شب حمله است شب راز و نیاز شب ذکر و مناجات و نماز است. شب فتح و شب نصر وشب عجر که خیزد نور حتی متلعل فجر . تبار یکی فروزان است بدرش شب قدر است اگر دانیم قدرش ترس در جبهه ها غوغا است امشب تو. گویی شام عاشورا است امشب . و غلامرضا ادبی در وصیت نامه اش سفارش اکید دارند به اطاعت از فرمانهای رهبری و اینکه مبادارهبر را تنها بگذارید او به بچه ها یش و همسرش یاد داده است که غلام حلقه به گوش رهبر کبیر انقلاب امام خمینی باشند.این خانواده عزیز شهید نیز خوب پاسدار حریم شهید عزیز بودند و حرفش را با جان و دل شنیدند . خلاصه صحبت تمام می کنم در صورتی که اگر هزاران بار صحرا ها دفتر و دریا ها مر کب شود توانایی و طا قت ثبت عظمت شهید را ندارد . در وصف شهید هر چه کم است میهمان خدا گشته و مرغ حرم است .روزگارانی درازاین حدیث رسول اکرم (ص)درگوش جانها زمزمه میشد که دراخرالزمان(عج)خداوند خوبان امت مرا گلچین خواهد نمود.شهدای ادبی از چنین تباری بودند.زیرا رضا ادبی فرزند دوم خانواده و سومین شهید خانواده ادبیها بود.
در یکی از خاطراتش که درتاریخ 14/12/64در دفتر خاطراتش گذاشته بود.زمانی بود که از شهید دوم خانواده اش علی ادبی خبر داده بودند که مفقود الاثر است البته شهید رضا ادبی مدت یک ماه از ماجرا باخبر بودولی به منزل خبر نداده بود.آن روز درمنزل بودیم که مادرش زنگ خانه را به صدا درآورد و وقتی فرزندش را دید با بغض و گریه او را درآغوش کشید و گفت می گویند علی مفقود الاثر گشته آیا درست است .و او مادر را درآغوش کشید و گفت فعلا هیچ چیز مشخص نیست و او را به صبر و صلوه که لفظ همیشگی او بود دعوت کرد.و درجایی در دفتر خاطراتش نوشته بود که خدایا مادر نمی داند که این ابتدای راه است و ابتدای راز است رازی که راهیان شب در سیاههای شب با او به گفته گو می نشینند و پیمان عشق مي بندند.خداوندا به همه مادران صبر درمصائب عنایت بفرما.خدایا به پهلوی شکسته زهرای مرضیه چنان صبری به مادرم عنایت بفرما که مصیبت مرا تحمل نماید.و درتاریخ 7/11/64 زمانی که مدت شش ماه از جبهه به منزل نیامده بود وقتی که وارد منزل شد دخترم زینب که دو نیم سال داشت و خیلی به او وابسته بود وقتی بعد از مدتی او را دید گفت (بابا باز به جبهه خواهی رفت یا نه ).او دراین تاریخ در دفتر خاطرات خود نوشته بود نمی دانستم به او چه بگویم نه که دروغ بود فقط گفتم فعلا هستم چه کنیم زمانی که خون هزاران شهید عاشق ندای هل من ناصرا سر میدهد نمی شود بی تفاوت بود و درخانه ماند و به اهل و عیال رسید کسی که هر روز میگوید ایاک نعبد و ایاک نستعین باید هم درمرحله عمل و هرچه به او بگویند انجام دهد زیرا زندگی آزمایش است و اگر در این امتحان رفوزه شدیم دیگر فرجی نیست . درتاریخ 65/10/22 رمز امشب ( ثواب نماز ) الان که دارم این متن را یاد داشت میکنم درست راس ساعت 11:30 شب است هوا به شدت سرد بود و برف هم در حال ریزش است تاریکی هوا به حدی است که نمی توان حتی جلوی خود را مشاهده نمود روزی که گذشت روز بدی نبود زیرا درسی که امروز آموختم شاید بتوانم رهگشای باشد در طول زندگی و اینست که صبر و صلوه راه مردان خداست باید درمقابل مشکلات در مقابل زجر ناشی از راه پر خطر ولی پربهای الهی صابر بود تا به لقای او پیوست وگرنه التماس دعا باید در مصائب و نیایش به درگاه عدل الهی محکم و استوار بود و این همه تمرین و ممارست میخواهد .از رادیوی گیلان آمده بودند و می خواستند نفری از رزمندگان پیامی به امت خزب الله که نور چشم آقا امام زمان هستند بفرستند و من انتخاب شدم و گفتم :مردم پاسدار ارزشهای اسلام باشید پاسدار مکتب اسلام باشید و اطراف شهر و روستای خود فکر نکنید به دنیابنگرید فریاد رسای مظلومیت اسلام از اقصای نقاط آن به گوش می رسد بشنوید صدای امام (ره) راان تنفر الله نصیرکم و یثبت اقدامکم .انشاالله خداوند مارا خواستار واقعی اسلام فقاهت نمایند.انشاالله خداوند به همه ما توفیق زندگی رساله ای عطاء نماید و انشاالله خداوند به حرمت خون جمیع شهدای اسلام در این راه اگر سعادت داشتیم شهادت رانصیب ما بفرماید و صبر را دراین راه بی انتها پیشه ما گرداند. کردستان 22/10/ 65
غلامرضا ادبی مهذب معارف اسلامی دبیرستان و معاونت پرورش شهرستان فومن بودند که بارها پستهای کلیدی مثل فرماندار و شهردار حتی قبل از مدیر کلی آموزش و پرورش به او پیشنهاد شده بود و وقتی به او میگفتم جامعه به شما و افکار شما نیاز دارد چرا قبول نمی کنید میگفتند این میزها خطرناک است .ولی عاشق مطالعه و تدریس بودند حتی در دبیرستان دخترانه که مشغول به تدریس بودند میگفتند سئوالاتی را که نمیتوانید بیان کنید بنویسید و نوشته ها رامی آوردند منزل به بنده می دادند و من جواب سئوالهای شرعی و احکام رابرایشان از رساله در می آوردم و مینوشتم و یادداشت را می بردم در کلاس .ایشان علاوه بر تدریس اولین کسی بودند که در فومن به عنوان سردار حزب الله مطرح بودند .کاپیتان تیم فوتبال در مسابقات و مکبر نماز جمعه شد و مداح اهل بیت (ع) بودند در همه ابعاد نقش به سزایی داشت .شبهای جمعه در منزل تفسی قرآن و جلسات تحکیم وحدت بین جوانان و حل مشکلات آنان بودند بچه ها در همه امور با او مشورت می کردند