شهيد محمدرضا كديور
بسيجي شهيد محمدرضا كديور فرزند حاج مرتضي به سال 1340 در شهر فومن به دنيا آمد. پس ازگذران دوران كودكي، وارد دبستان دولتي شهيد رحمان تيغنورد فعلی شد و تا پايهسوم ابتدايي را در اين دبستان گذراند. پس از آن وارد دبستان ملي نوردانش گرديد و دوره ابتدايي رادر آن دبستان به پايان برد. دوره راهنمايي را در مدرسه توحيد فعلی و دوره متوسطه را در دبيرستان اميركبير سابق كه بعد از شهادتش، به نامش تغيير نام داد، طي نمود.
اين شهيد كه در بين دوستانش، به «رضا» معروف بود، در تحصيل علم ذوق و استعداد فراواني داشت و از همان اوان كودكي، آثار هوش و صلابت او نمايان و در رديف شاگردان ممتاز تلقي ميگرديد. در فن نقاشي و خطنويسي و تهيه مناظر و نوشتن مقالات، دستي داشت و در مطالعهانواع كتب، وقت زيادي صرف مينمود.
در دوران نوجواني به دين اسلام و روحانيت، علاقه زيادي نشان ميداد و ازسنين ده ـ دوازده سالگي، بهخواندن قرآن و مداحي اهل بيت عليهما السلام ميپرداخت. در بسياري از مجالس وعظ شركتميكرد و به خواندن مراثي و اشعار مذهبي نيز اقدام مينمود.
در سالهاي انقلاب و زمان اوجگيري آن، در تنوير افكار جوانان اين شهر نقش داشت و همزمان بابسياري از جوانان انقلابي متعهد دوره خويش، به فعاليت انقلابي و تبليغاتي ميپرداخت و به همينخاطر، همواره زيرنظر و چهرهي او براي مامورين امنيتي رژيم طاغوت، آشنا بود. در واقعه چهارم ديسال 1357 و جريان تظاهرات و مقابله با مامورين شهرباني در اين تاريخ، نقش موثري داشت، تاجايي كه در اين واقعه كه وي موفق به فرار شده بود، مدتي را در منزل شخصي حجتالاسلامحاج ميرعبدالعظيمي گذراند و پس از يك هفته به فومن بازگشت و فعاليتش را از سرگرفت.
با راهاندازي «حزب جمهوري اسلامي» (تأسيس اسفند 57) و گشايش شعبهاي از دفتر آن در شهرفومن، به عضويت اين حزب درآمد و به فعاليت در آن مشغول گرديد. او در شناساندن چهرههايمنافقين و تودهاي نقش موثر داشت. در سالهاي 60 ـ 59 مدتي را در تهران بسر برد و محافظت،حجت الاسلام و المسلمين مصطفي فومني حائري ـ نماينده وقت مجلس ـ را نيز بر عهده داشت.
شهيد كديور در اوايل سال 1361 بود كه از سوي واحد بسيج سپاه فومن، داوطلبانه به جبهه رفت ودر آنجا، نقش خود را بعنوان رزمندهاي متعهد به معرض بروض گذاشت. مدتي را در سنگرهايمبارزه با متجاوزين عراقي سپري نمود، تا اينكه در شب دهم ارديبهشت ماه همان سال در طراحخرمشهر در عمليات پيروزمندانه بيت المقدس، بر اثر اصابت تركش خمپاره، سرخگون به لقاءاللهپيوست و در نهايت، در گلزار شهداي فومن به خاك باز پس داده شد.
اين شهيد والامقام، علاوه بر يادگيري هنر «شهادت» به هنر در «تئاتر» هم ميپرداخت و از شهيدان هنرمند اين خطه نيز محسوب ميگرديد. از سال 1360 بود كه فعاليت هنري خود را با بازي در نمايش«مسلمانان آنسوي ديوار» نوشتهي فاطمه مشكيني و كارگرداني عليپورجاني فومني آغاز كرد و درارايهي نقش «مدير» در نمايش مذكور، توجه بسياري را به خود جلب نمود.
عشق و علاقهي اين شهيد نسبت به دين اسلام، در فرازي از وصيتنامهاش به خوبي ترسيم شدهاست. آنجا كه ميگويد: «خدايا اگر مرگ من خدمت به اسلام است، مرا بميران و اگر حياتم به نفعاسلام است، مرا زنده نگهدار».
در بخشي از وصيت نامهاش ميخوانيم: «اگر مرگ من خدمت به اسلام است مرا بميران و اگر حياتم به نفع اسلام است مرازنده نگهدار».