طلبه شهيده زهرا دقيقي خداشهري دراواخر سال 1349 در خانواده مذهبي در روستاي خداشهر فومن ديده به جهان گشود. ايشان دوران تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در همان جا و دوران دبيرستان و تحصيلات حوزوي را به صورت حضوري در شهر رشت به صورت غير حضوري در قم و تا دوره سطح حوزوي گذراند. وي از همان ابتداي دوران حيات خويش كه خود را شناخت داراي اعتقاد و ايماني قوي بود و عاشق اهل بيت عليهم السلام و شهادت درراه خدا بود و بدين خاطر كه هر كس ، حتي معلمهاي دوران راهنمايي وي وقتي كه خبر شهادت ايشان را شنيدندگفتندكه او به آرزوي خود رسيد. بسيجي شهيده دقيقي ازآنجا كه به علت وابستگي شديد به انقلاب و نظام و ارزش هاي اسلامي و ارائه خدمت به ايثارگران ، پس از آشنايي با خانواده حجت الاسلام والمسلين حاج آقا حسن زاده از روحانيون بزرگ فومن با آقاي شيخ محمدحسن حسن زاده كه طلبه و جانباز 70 درصد دفاع مقدس گيلاني بود ازدواج كرد كه ثمره اين ازدواج دو فرزند به نام فاطمه و محمدجواد است . از خصوصيات بارز اخلاقي ايشان مي توان به تقيّدنمازاول وقت و همچنين خوشرويي و خوش اخلاقي با خانواده خود و مردم ، اطاعت از همسر و پرستاري از وي و همجنين تربيت فرزندان خوب ، كمك به نيازمندان ، شركت در مراسمات شهداء ومذهبي و صله رحم و ... اشاره كرد . شهيده زهرا دقيقي همدوش همسر جانباز خويش تا زماني كه راه كربلا بسته بود دعاي عرفه را در نزديكترين مكان به كربلاي معلا (مرز خسروي) مي خواندپس از باز شدن راه كربلا همراه همسر و فرزندانشان 2 بار توفيق قرائت دعاي عرفه در كنار حرم مطهر امام حسين (ع) را پيدا نمود ند . كه در سفر آخر همراه با كاروان تشويقي مسئولين و متوليان امر نظام تربيتي بسيج (شجره طيبه صالحين ) سپاه قدس گيلان در عرفه امام حسين (عليه السلام) و از سامرا به كاظمين بر مي گشتند در غروب 17 آبان ماه سال 1390و در حمله ي تروريستي معاندان اعتقادي سياسي تشيع ، شربت پاك وگواراي شهادت را نوشيد و اين در حالي بود كه همراهان او ساعاتي قبل تر شاهد گريه و تضرع او و آرزوي شهادت نمودن در سرداب امام زمان ارواحنا فداه در سامرا بودند كه خداي بزرگ او را همچون هم نامش حضرت زهرا (س) با پهلوي آسيب ديده از انفجار تروريستي در حالي كه در دستان شوهر مجروحش قرار داشت شهد شيرين شهادت را گواراي وجود نازنينش نمود. خاطرات : يكي از هم حجره نشينيان دوران طلبگي اش مي گويد. دريگي از شبهاي طلبگي ، شهيده زهرا دقيقي با گريه و ناله از خواب برخواست ووقتي از او علت را پرس وجو كردم به من گفت ، در عالم خواب صحيفه اي در جلوي ديدگانم گشودند كه نام شهداء در او نوشته شده بود و هر چه گشتم نام خود را نيافتم . به او گفتم خانم دقيقي آخر چه رابطه اي بين توي زن و شهيد شدن است ؟ كه او غمگين و ناراحت به من گفت تو چه مي داني ؟ اما ناراحتي و اندوه آن شهيده طولي نكشيد كه نيمه هاي شب بعدمجدا" ازخواب بلند شد و اين دفعه بر خلاف شب قبل خوشحال و مسرور ، ادعا نمود كه بالاخره به آرزويم رسيدم . وقتي علت را پرسيدم گفت كه قبل از خواب اينقدر از عدم توفيق شهادت ، گريه نمودم تا اينكه در عالم خواب صداي انفجاري از آسمان شنيدم آنگاه كه سر به آسمان بالا نمودم شاهد انفجار ستاره اي از ستارگان شدم كه بر اثر انفجار از وسط باز شده و در آن نوشته شده بود و نام خودرا درآن يافتم.