شهيد امين‌ اسماعيلي‌

 
سرباز شهيد امين‌ اسماعيلي‌ فرزند اسماعيل‌ به‌ سال‌ 1344 در روستاي‌ كلده شهرستان فومن  تولد يافت‌. دوران ‌ابتدايي‌ را در زادگاهش‌ به‌ پايان‌ رساند و پس‌ از آن‌ وارد مقطع‌ راهنمايي‌ گرديد و تا سيكل‌ به‌ تحصيل ‌پرداخت‌. پس‌ از اين‌، ترك‌ تحصيل‌ نمود و به‌ كار صافكاري‌ اتومبيل‌ پرداخت‌. مدتي‌ در اين‌ كار بود، تا اينكه‌ از طريق‌ ارتش‌، به‌ خدمت‌ رفت‌ و در نهايت‌ بعد از پايان‌ دوره‌ آموزشي‌، از يگان‌ تيپ‌ 40 سراب‌، بسوي‌ جبهه‌هاي‌ حق‌ عليه‌ باطل‌ اعزام‌ گرديد.
اين‌ شهيد در جبهه‌، مدتها بعنوان‌ راننده‌ آمبولانس‌، به‌ رزمندگان‌ مجروح‌ و زخمي‌ شده‌ خدمت‌ مي‌كرد، تا اينكه‌ سرانجام‌ در تاريخ‌ سوم‌ مرداد 1366 در منطقه‌ي‌ ميمك‌ مفقود گرديد و به‌ شهادت‌ رسيد.
در قسمتي‌ از وصيت‌نامه‌اش‌ كه‌ در مورخه‌ 14/8/1365 نوشته‌ شده‌، آمده‌ است‌: «...اما در مراسم‌ عزاداري‌ من‌، دوست‌ ندارم‌ كه‌ زياد تجملاتي‌ باشد. همانقدر كه‌ معمول‌ است‌ از نظر قرآن‌ و اسلام‌، به‌ همان‌ اندازه‌ اكتفا كنيد تا موجب‌ تسلاي‌ خاطر من‌ گردد. قبرم‌ را در زادگاه‌ خود، يعني‌ كلده‌ پايين‌ و در قبرستان‌ جديد بگذاريد. وسلام‌».
 

موضوع وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت خانواده عزیزم و کلیّه دوستان و آشنایان و آرزوی پیروزی هر چه سریعتر برای رزمندگان اسلام و بازگشت عزیزانی که در جبهه ها مشغول پیکار و پاسداری از سر حد این مرز و بوم هستند . همچنین به خانواده خودشان از خداوند باری تعالی عاجزانه خواستارم که به خانواده های معظّم شهدا اسراء مفقودین و جانبازان اجر و صبر عنایت بفرما ید باری پدر و مادر عزیزم شما که چشم و امیدتان به این بندة حقیر بود تا شاید بتوانم در آینده نه چندان دور باری از دوش شما کم کنم و چون اکنون من خود را پیش شما شرمنده می پندارم از شما تقاضای عفو و بخشش می نمایم چون سرنوشت من همین بود وقتی مرگ سراغ کسی برود حتی اگر زیر بتونه های ضد گلوله هم برود مرگ دامان او را خواهد گرفت چه بسیار کسانی هستند که در همان دوران شخصی گری خود با کوچک ترین حادثه جان می سپارند ، پس چه بهتر که انسان در راه دفاع از آب و خاک و وطن خود جان بسپارد . خواهر و داماد عزیزم شما که برایم زحمتهای بسیار کشیده اید وقتی می توانم بگویم که حق پدر و مادری بر گردن من دارند امّا افسوس که من نتوانستم قدری از این محبّت های شما را جبران کنم آرزو داشتم تا در آینده بتوانم جزئی از محبت های شما را جبران کنم ولی اکنون که اینطور می شود پیش شما احساس شرمندگی می کنم هر چند که می دانم قلب پاک شما آنقدر از انسانیت و ایثار برخوردار هست که مرا مورد بخشش قرار خواهید داد و انشاءالله هلالم می کنید اما خواهر زاده های خوب ومهربانم اکنون که از پیش شما می روم از اینکه نتوانستم یک قدم بسوی آرزوم که همان جبران و ادای کمک های بیدریغی که نسبت به بنده کردید.برادرم متاسفم و عاجزانه از شما هم می خواهم که مرا مورد عف وبخشش خود قرار دهید و تنها تقاضای من از شما اینست که مواظب مادرتان  باشید چون مادر شما طاقت و توان تحمّل چنین سوگی را ندارد اما برادر و خواهرانم اگر در طول زندگیم از من اشتباهی سر زده و تا این زمان نتوانستم از شما پوزش بطلم و یا رضایت بگیرم از شما الان در آخرین لحظه زندگیم خواستارم که مرا ببخشید و هلالم کنید بخصوص از اینکه نتوانستم قدمی در راه پیشرفت شما بردارم . اما سخنی کوتاه دارم با پدر و مادر گرامیم ، پدر عزیز و زحمتکش من، کسی نیست که بتواند از چنگ مرگ بگریزد چه بهتر که انسان در راه و دفاع از میهن و آب و خاک کشورش به طرف مرگ برود من به عنوان فرد کوچکی از این جامعه قدم ناچیزی در جهت کمک و همیاری برادران خودم در جبهه برداشتم امید وارم که بتوانم در این راه مثمر ثمر بوده و دینم را نسبت به وطنم ادا کرده باشم پس از شما می خواهم که بخاطر من گریه و زاری نکنید چون در راهی کشته نشده ام که موجب سر افکندگی شما بشود بلکه باید موجب سربلندی شما گردد . مادر تحمل مرگ فرزند آنهم جوان مشکل است خودم این موضوع را درک می کنم ولی چون این مرگ خواست خداوند بوده و در راه او موجب دلگرمی من است و امیدوارم که شما هم این چنین احساسی داشته باشید و گریه و زاری نکنید . مادر جان از اینکه اجل نگذاشت تا شمه ای از آن حق فرزندی که نسبت به شما به گردن من بوده نسبت به شما انجام بدهم و بتوانم جزء کوچکی از آن زحمتهای بیکران که مادرم برایم کشیده جبران کنم. پیش شما هم شرمنده ام و امیدوارم که همچون دیگران مرا مورد عف و بخشش خود قرار دهید در آخر از همه دوستان خود بخصوص آنهایی که بدلایلی از من ناراحت شده اند.
امید آن دارم که آنها هم از سر تقصیرات من بگذرند و مرا مورد عف خود قرار دهند. اما در مراسم عزاداری من دوست ندارم که زیاد تجملاتی باشد . همانقدر که معمول است از نظر قرآن و اسلام به همان اندازه اکتفا کنید تا موجب تسلی خاطر من گردد. قبرم را در زادگاه خودم یعنی در کلدة پایین و در قبرستان جدید بگذارید. والسلام
 
ومن الله و توفیق انشاء الله
سرباز وظیفه امین اسماعیلی
مورخة 14/8/65